شیداشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

دخملم شیدا

خاطرات کیش

بعد یه غیبت دوباره سلام. بالاخره خدا کمک کرد و ما مسافرت رفتیم و به سلامتی برگشتیم. جای همه خالی خیلی خوش گذشت. عزیزم از نایین با تاکسی تا فرودگاه رفتیم و تو توی فرودگاه غذاتو خوردی و کلی بازی کردی. با یه پسر بچه که اسمش یادم نیست و قرار بود با ما به کیش بیاد کلی بازی کردی. توی هواپیما فورا شروع کردی به شیر خوردن که اوج گرفتن هواپیما گوشاتو اذیت نکنه و به خواب رفتی. توی طول پرواز بیدار شدی و بازی کردی. من چراغ بالای سرمو بهت نشون دادم و گفتم برق و تو کلی ذوق کردی و تکرار کردی. دوباره موقع نشستن هواپیما شیر خوردی و خوابیدی. البته گوشاتم با دستمال کاغذی بسته بودم. خدا رو شکر پرواز اذیتت نکرد. به محض رسیدن رفتیم خونه ای  ک...
23 اسفند 1390

سفر به کیش

عزیزم اگه خدا بخواد بالاخره کارای سفر جور شد و واسه فردا بلیط گرفتیم ساعت ٢.٥ بعد از ظهر از فرودگاه اصفهان. بالاخره تو اولین سفر طولانی زندگیتو می ری همراه با من و بابا. البته این سفر یه جورایی ماه عسل مامان و بابا هم حساب می شه. چون توی اسن ٣ سال اوضاع مالی بابا اجازه نداد منو ماه عسل ببره و حالا یک تیر و چند نشون شده. ایشالا فردا این موقع توی کیش هوای گرم نوش جان می کنی نه مثل اینجا که امروز اینقدر برف اومد. امیدوارم توی هواپیما اذیت نشی.آخه اولین باره که سوار هواپیما می شی. امروز خاله حوریه اومد کمک و تو رو حموم کردیم و وسایل سفرو بستیم. امیدوارم بهمون خوش بگذره. ...
7 اسفند 1390

شیدا در جشن عقد

جیگرم، فدات بشم که حالا که می خوایم بعد مدت ها سفر بریم مریض شدی. چند روزیه آبریزش بینی داری و حال و جون درست و حسابی نداری. من چند روز بهت برای اولین بار شربت سرماخوردگی دادم و تا دیروز که دیدم خوب نشدی و منم ازت گرفتم رفتیم دکتر. آقای دکتر گلوتو دید و گفت مشکلی نیست.شربت دیفن هیدرامین و قطره استامینوفن داد. امروزم هنوز آبریزش داری. ایشالا خوب بشی تا پس فردا که می خوایم بریم مسافرت عالی باشی. 2 روز پیش مراسم عقد خواهر زندایی مریم در اصفهان بود. همه رفتیم و با فامیل دیداری تازه کردیم. تقریبا فامیل های بابا همشون اومده بودن. عمه سعیده و عمه زهره و عمو مسعود از شیراز و عمو مجتبی از جم همه بودن. خیلی خوش گذشت . اولش که تو ...
6 اسفند 1390

جیغ شبانه

دخملم مدتیه شبها از ساعت های حدود ٤ یکدفعه توی خواب جیغ می زنی. یک جیغ وحشتناکی که آدم می ترسه. منم فورا بهت شیر میدم و تو یه نیم ساعتی میخوابی و بعد نیم ساعت دوباره... یادم بخیر وقتی نوزاد بودی و واسه شیر بیدار میشدی اول یه عالمه فخ فخ می کردی.بعد کم کم به نق نق میرسید. اگه به دادت نمیرسیدم به گریه تبدیل میشد. ولی الان مستقیم میری سر اصل مطلب یعنی جیغغغغغغغغغ یاد گرفتی وقتی یه چیزی میخوای یا می خوای یکی بیاد پیشت انگشتای کوچولوتو باز و بسته میکنی یعنی بیا قربون انگشتای کوچولوت که بعد تعریفایی که توی مطلب انگشتای جادویی کردم کار جدیدی کرده. انگشتاتو کردی زیر دکمه های موبایل بابا و یکی یکی از جاش در آوردی یا درستر بگم هم...
1 اسفند 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخملم شیدا می باشد